کد مطلب:313730 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:174

زمین زیر قدم های او می پیچید
حجةالاسلام والمسلمین عالم متقی آقای حاج سید محمدعلی میلانی كه قبلا هم چند كرامت از ایشان نقل كردیم، دو كرامت ذیل را از مرحوم حاج ملا آقاجان زنجانی ارسال نموده اند كه در اینجا می آوریم:

11. از مرحوم ثقة المحدثین حاج شیخ محمود، معروف به حاج ملا آقاجان زنجانی، رضوان الله علیه شنیدم كه می گفت: در یك شب زمستان بسیار سردی، در



[ صفحه 573]



ایوان مطهر حضرت سیدالشهدا علیه السلام سر به پاشنه ی درب حرم مطهر گذاشته بودم. در بسته بود. مرد عربی را دیدم كه بی هوش آنجا افتاده و گویی تمام استخوان های بدنش كوبیده شده بود. چنان بلند نفس می كشید كه صدای آن به طرف دیگر ایوان می رسید. نزدیك سحر تكانی به خود داد و صدا زد: «اولاد عمی - اولاد عمی». برخاستم و جلو رفتم، حالتی در او دیدم كه گویا از خواب بیدار شده است. چند نفر جوان كه در اطراف بودند آمدند، به عربی به آنها گفت: ریسمان بیاورید.

گفتند: این موقع شب از كجا ریسمان بیاوریم؟!

گفت: «عگال» مرا به پایم ببندید و به طرف حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام بكشانید. آنها چنین كردند و او را به طرف حرم آن حضرت كشیدند. من هم با آنها به راه افتادم. به درب صحن حضرت ابوالفضل علیه السلام كه تازه باز شده بود رسیده و وارد صحن شدیم، آن مرد بلند شد و جلوی ایوان ایستاد و از حضرت ابوالفضل علیه السلام عذرخواهی كرد. از همراهان و بستگانش سؤال كردم قضیه چیست؟

آنها گفتند: این مرد شخصی را به دزدی متهم كرده بود. او هم گفته بود: می رویم خدمت حضرت ابوالفضل علیه السلام و قسم می خوریم. طرفین آمدند. متهم قسم خورد و طوری نشد، ولی وقتی این مرد قسم خورد یك مرتبه نقش زمین گردید. معلوم شد به دروغ قسم خورده است. با خود گفتیم چگونه او را به محل ببریم، بدنی را كه فقط نفس می كشد، گویا تمام استخوانهایش شكسته شده، بهتر است او را ببریم خدمت حضرت سیدالشهداء علیه السلام بلكه شفایش را بگیریم. لذا بردیم به ایوان حضرت سیدالشهدا علیه السلام و آنجا گذاشتیم.

از خود آن مرد پرسیدم چه شد و چگونه شفا یافتی؟ گفت من افتاده بودم، دیدم شخصی از طرف حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام می آید، ولی گویا بر زمین راه نمی رود بلكه زمین زیر قدم های او می پیچد، تا رسید به ایوان، با سر پا به من زد و فرمود: اگر برادرم از خدا بخواهد آسمان را زمین و زمین را آسمان كند چیزی نیست، تو كه...

سپس ایشان وارد حرم شد و من هم شفا یافتم.